چیز

 

نقاشی ام خوب است، نفس می کشم! 

نظرات 12 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 http://terma.blogfa.com

واقعا نقاشیت به خوبی نوشتنت هست؟

میثم یوسفی دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:53

کمی دلتنگی بکش
لطفن

روزها سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 http://mahjour-weblog.blogsky.com/

من چیزی را میخواهم بکشی که هیچ گونه نمی توانم تعریفش کنم... من چیزی را می خواهم بکشی که گفتنی نیست، من چیزی را میخواهم بکشی که کشیدنی نیست... من چیزی را میخواهم بکشی که فقط نفس کشیدنی است... پس نفس بکش لطفن...

بهار چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 http://depression.blogsky.com/

میایی باهم یه کم نقاشی بکشیم؟!... اگر هم نه میشه نقاشی های قصه های من و بابام را باهم رنگ کنیم؟؟!!!...

بهار چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:19

از خط زده ایم بیرون مهدی.... دیگر نمیگذارند باهم نقاشی ها را رنگ کنیم...

زهرا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:24

به وسعت تمام نشدنی ها بکش.همه ی کاغذهای سفید مال توست.

شاهین پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:31

پسر کجایی؟‌

مریم یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:55

باورم نمیشه مهدی
واقعا کجایی

مریم شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 http://terma.blogfa.com/

........هیچی نمی تونم بگم فقط می تونم به این فکر کنم و خودمو آروم کنم که این اتفاق برای آدم جسور و محکم و عمیقی مثل تو مثل یک تجربه می مونه که توش یه عالمه پنجره برات باز شده که ما آدمای اطرافت هیچکدوم از این پنجره هارو نمی بیننم و تنها چیزی که می بینیم قفل درهای بسته و سوگواری برای دلتنگیمان .....
شاید گاهی لازمه که همه ما بعد از یه عالمه بودن تصمیم به نبودن بگیریم اونوقته که شراط برای نبودنمون محیا می شه... نبودنی که با وجود همه سختی ها و زجر ها و شکنجه ها و حتی فکر اینکه ممکنه هیچ وقت بر نگردی
اما تو خودش خبر تولد تازه میده...
تولد تازه.....
می دانم که بر می گردی
بر می گردی با کوله باری از تجربه هایی که فقط و فقط تو عمق تنهاییت شکل گرفته
جایی که فقط خودت بودی و خودت...
بر می گردی با یه عالمه شعر نگفته که شاید تا ابد هم ناگفته باقی می مونه...
می دانم که بر می گردی...........
مثل همیشه محکم باش مهدی عزیزم
مثل همیشه...

بهار شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 23:02

مهدی جانم... مهدی جانم...
پسر لطیف باران....
پسر موسیقی و گیتار و شعر و آسمان....
بی صبرانه منتظر خبر آزادیت هستم...

کاوه دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:35

هه هه هه!

داش مهدی الان هرچی اینجا بنویسم نمی تونی جواب بدی یا پاکش کنی یا ....

ولی نترس چیز بدی نمی نویسم: فقط زودتر بیا....

کاوه دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:37

راستی خوب شد مهدی واسه نظرات تایید نذاشته...
به اینا میگن اعمال «ما تاخر»!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد