میخواهمات
زن میخواهمات
آنچنان که هستی
نه آنچنان که مینمایی
میخواهمات
زن میخواهمات
برای بودن
برای ماندن
برای زاییدن
میخواهمات
از دست داده میخواهمات
از دست رفته، نه!
برای شناختن میخواهمات
برای باختن...
من و خالِت
من و شالِت
من و اون روسریهای محالت
من و خنده
من و زنده
کن از رویای بیمرزِ خیالت
من و چشمات
من و دستات
من و خوشحالی لبهات
ببوس آروم
دلم تنگه
من و بردار ببر یک جای دیگه
من و آشتی بده با من
نذار قهرِ تماشا، شم
بذار تو آینه یک بار
همینجا رو به تو باشم...
بیا این جا
ببوس آروم
من و بردار ببر یک جای دیگه
حالی غمین انگیختــی، وز دست ما بگریختــی
بــر بادهــــا آویـختـــــــی، گفتـــار را گفتـــار را
در دست من جامی دگر، این جام را با خود مبر
کی میکند این مِی اثر، هشیار را هشیار را
هجران نکو پنداشتــی؟ جامی تهی برداشتــی
کاری شگـفت انگاشتــی، بیمــار را بیمــار را
رندانه در خوابـی زدی، وز چرخها بیـرون شـدی
از خـاطرهی خـود بیخـودی، انکـار را انکـار را
کامــی بــرآورده تــو را، خامــی بیــــازرده تــو را
ایـن پــردهی انکـار را، هشــدار را هشــدار را
میلی زخود بیخود شده، حظّیدگرابجد شده
انســانِ با خــود بد شـده، دیــدار را دیــدار را
حاصل زچونچندی زنی؟وزچندهابیچونشوی
از چونِخود چندیدهی،غمخوار را غمخواررا؟
چون باز باشـد پنجــــره، در را ببنــد و حنجـــره
بشنـــو ز ســــاز زنجـــره، اخبـــار را اخبـــار را
همچو سِرگِ هَل هَلوک*در مسیر بادها
کنده می شوم ز تو، می روم ز یادها
*اگه نظرات پست قبل رو نخوندین باید بگم سِرگِ هَل هَلوک یه ترکیب جنوبیه به معنی سایبان نااستوار یا سست.
خود تیغ کشیدهای؟ مترسان ما را
انگور چشیدهای؟ مترسان ما را
این زخمها بر تن ما بسیار است
یک جیغ کشیدهای؟ مترسان ما را
زهی عشق زهی عشق که ما را ست خدایا
چه نغز است و چه خوب است و چه زیبا ست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشقِ چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیدا ست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی بادهی همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آنجا ست خدایا...*
* مولانا جلال الدین محمد_ غزلیات شمس